حال این روزها
این روزها بدجوری حالم گرفتست. یه مدتیه کارای خونوادم در هم پیچیده و من هم کاری ازم برنمیاد. یه وقتی فکر می کردم اگه یه روزی حامله بشم دیگه هیچ مشکلی تو دنیا ندارم اما ظاهرا زندگی همیشه رنگا و وارنگ می شه و ما هم باهاش پیچ و تاب می خوریم. با این که این روزا بدجوری به آرامش نیاز دارم اما اطرافیانم بدون اینکه حتی خودشون هم بدونن هی دارن تو من تنش ایجاد می کنن. گاهی اوقات با خودم می گم اومدنم به اینجا برای گذروندن بارداری اشتباه بوده. اما از طرفی هم تنها گذروندن این دوران هم یه جورایی غیر ممکن به نظر می رسه. نمی دونم باید چی کار کنم. این روزها ذهنم پر شده از فکرای بد و ناجور. گاهی فکر می کنم دارم دیوونه می شم. کاش امکانش و داشتم و می تونستم کار...
نویسنده :
هستی
0:33